Deutsch Persisch Wörterbuch - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Begriff hier eingeben!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 160 (1349 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
Deutsch Persisch Menu
Ich bin um achzehn Uhr dort. U ساعت شش بعد ظهر آنجا هستم.
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Ich bin gleich soweit. U من تقریبا آماده هستم. [من تا چند لحظه دیگر آماده هستم.]
Gucken Sie auf die Uhr. U نگاه کنید به ساعت [مچی] ببینید ساعت چند است.
Schauen Sie auf die Uhr. U نگاه کنید به ساعت [مچی] ببینید ساعت چند است.
Nach meiner Uhr ist es fünf vor neun. U طبق ساعت [مچی] من ساعت پنج دقیقه به نه است.
Ich muss um elf zu Hause sein. U من ساعت ۱۱ باید خانه باشم. [چونکه پدر و مادر اجازه نمی دهند از آن ساعت به بعد]
Es ist viertel vor elf. U ساعت ربع ساعت قبل از یازده است.
Er kommt um 4 Uhr anstatt 3 Uhr. U او [مرد] عوض ساعت ۳ ساعت ۴ می آید.
Es ist viertel nach neun. U ساعت ربع ساعت بعد از نه است.
Stunde {f} U ساعت [برای مثال در یک ساعت]
Von acht bis zehn. U از [ساعت] هشت تا [ساعت] ده.
dort <adv.> U آنجا
daraufhin <adv.> U در آنجا
so weit wie U تا آنجایی که [تا آنجا که ] [ تا ]
bis zu U تا آنجایی که [تا آنجا که ] [ تا ]
Dort herrschen schlechte Zustände. U وضعیت در آنجا بد است.
von mir aus U تا آنجا که به من مربوط می شود
was mich betrifft U تا آنجا که به من مربوط می شود
was mich angeht U تا آنجا که به من مربوط می شود
meinerseits <adv.> U تا آنجا که به من مربوط می شود
Ich bin من هستم
stecken U گذاردن [که در آنجا گیر بکند]
Ich bin in einer Minute da. U من همین الآن می آیم آنجا.
Dort beginnt die Autobahn. U شاهراه آنجا شروع می شود.
Außer mir war niemand da. U هیچکسی غیر از من آنجا نبود.
Ich bin in Ihrem Alter. U من هم سن شما هستم.
Ich habe Hunger U من گرسنه هستم
Ich bin Iranerin . U من ایرانی هستم. [زن]
Ich bin [mir] sicher, dass ... U من مطمئن هستم که ...
Wo bin ich? U من کجا هستم؟
Nimm deine dreckigen Pfoten da weg! U دست [پنجه] کثیفت را از آنجا بردار!
Wir sind fast da. U ما تقریبا به آنجا [به آن موضوع] رسیده ایم.
umkehren U برگشتن [به جایی که از آنجا آمده اند]
dazu kommen lassen U اجازه دادن که به آنجا [موقعیتی] برسد
zurückkehren U برگشتن [به جایی که از آنجا آمده اند]
Ich bin sehr fröhlich. من خیلی شاد هستم.
Ich bin beim Kochen. U من در حال آشپزی هستم.
Ich bin mir dessen sicher. U من درباره اش مطمئن هستم.
Ich teile deine Ansicht [Meinung] , dass... U من با تو همنظر [همعقیده] هستم که ...
Ach, du auch! [Willkommen im Club! ] U من هم درشرایطی مشابه هستم !
Ich bin fremd hier. U من اینجا غریبه هستم.
Im Vergleich zu dir bin ich schlank. U در مقایسه با تو من لاغر هستم.
Ich bin Iraner . من ایرانی هستم. [مرد]
Es war ganz anders als an meiner bisherigen Schule. U آنجا خیلی با مدرسه قبلی من فرق داشت.
Da standen sie in all ihrer Pracht. U آنجا آنها در تمام زر و زیور خود بودند.
Schalter {m} U گیشه [با شماره که به آنجا صدا زده می شود]
Er hatte nichts dagegen [einzuwenden] , dass ich dorthin ging. U برای او هیچ ایرادی نداشت که من به آنجا رفتم.
Es ist dort alles beim Alten. U آنجا هیچ چیز تغییر نکرده است.
Ich kann nicht klagen. U من گله ای ندارم. [من راضی هستم]
Ich bin seit fünf Tagen hier. U من پنج روز که اینجا هستم.
Ich bin seit fünf Tagen hier. U پنج روزه که من اینجا هستم.
Ich fühle mich wie das fünfte Rad am Wagen. U من حس می کنم [اینجا] اضافی هستم.
Hotelzimmer sind dort ziemlich teuer. U قیمت [اتاق] هتل آنجا واقعا گران است.
Man kommt nur zu Fuß dorthin. U به جز پیاده جوری دیگر نمی شود به آنجا رفت.
Ich bin zwar sein Vater, aber ... U واقعیت دارد که من پدرش هستم اما ...
Ich bin ganz Ihrer Ansicht. U من کاملا با نظر شما موافق هستم.
Ich freue mich, Dich bald wieder zu sehen. U منتظر دیدار دوباره شما هستم.
Ich kann nicht mehr. U من سیر شدم [هستم] . [اصطلاح روزمره]
Ich stehe Ihnen gerne zur Verfügung. U من با کمال میل در اختیار شما هستم.
Ich sehe Ihrer Antwort entgegen. U من در انتظار دریافت پاسخ شما هستم.
Bude {f} U جایی که دوستان [همکاران] اغلب آنجا همدیگر را ملاقات می کنند
[Bis dahin] so weit, so gut. Dann allerdings ... U [تا آنجا یا تا آن نکته ] تا حالاهمه چیز روبه راه است. سپس هرچند که ...
Ich bin schon gespannt, was als nächstes kommt. U من بی تاب [کنجکاو] هستم که پس از این چه می شود [می کنند] .
Ich freue mich schon aufs Wochenende. U من مشتاقانه منتظر تعطیلات آخر هفته هستم.
Dann hat sie mich unmotiviert gefragt, ob ich Hunger habe. U سپس او [زن] از من بی دلیل پرسید که آیا من گرسنه هستم.
Es hat mich niemand geschickt, ich bin aus eigenem Antrieb hier. U هیچکسی من را نفرستاد من بحساب خودم اینجا هستم.
Ich habe einen Kater. U خمار [صبح شبی که مست بودند ] هستم.
Ich mag Fußball, obwohl ich oft unterwegs bin. U با اینکه من اغلب در سفر هستم من فوتبال دوست دارم.
Ich bin alt genug, um auf mich selbst aufzupassen. U من به اندازه کافی بزرگ هستم که مواظب خودم باشم.
Ich freue mich sehr auf ein baldiges Treffen mit Ihnen. U من خیلی مشتاقانه منتظر دیدار با شما به زودی هستم.
Ich bin schrecklich gespannt zu hören, was passiert ist. [umgangssprache] U خیلی هیجان زده هستم که بشنوم چه اتفاقی افتاده.
Ich bin bereit, mich neuen Herausforderungen zu stellen. U من حاضر هستم جوابگوی [مواجه] چالشهای تازه بشوم.
Ich freue mich sehr, Sie bald zu treffen. U من خیلی مشتاقانه منتظر دیدار با شما به زودی هستم.
Seine Skulpturen fügen sich mit größter Selbstverständlichkeit in die Natur ein. U مجسمه های او به طبیعت طوری آمیخته میشوند انگاری که آنها به آنجا تعلق دارند.
Ich bin vielleicht vernagelt, aber ich verstehe es nicht. U حتی اگر فکر کنی من کند هستم ولی من نمیفهممش.
Ich denke an ein zweites Kind, denn ich werde auch nicht jünger. U من به فکر داشتن کودک شماره دو هستم چون من که جوانترنمی شوم .
Ich bin ein großer Verfechter natürlicher Reinigungsmittel. U من هوادار بزرگی در استفاده از چیزهای طبیعی برای تمیز کردن هستم.
Jemanden [sich] aussperren [aus etwas] U در را روی [خود] کسی قفل کردن [و دیگر نتوانند داخل شوند چونکه کلید در آنجا فراموش شده]
alle Mögliche tun U تک و پوی زدن [به هر دری زدن] تا آنجا که امکان پذیر باشد
Ich habe Bärenhunger. U آنقدر گشنه هستم که روده بزرگ روده کوچک را بخورد.
Kolonie {f} U گروهی ا ز مردم یک کشور که جایی دور از کشورشان مستقر شده باشند ولی از قوانین و حکومت کشورشان در آنجا پیروی کنند
Stunden [Std.] {pl} U ساعت ها
Jede Stunde U هر ساعت
in einer Stunde U در یک ساعت
In drei Stunden. U در سه ساعت.
Armbanduhr {f} U ساعت مچی
Uhren {pl} U ساعت ها
Uhr {f} U ساعت
Um Punkt sechs Uhr. U درست سر ساعت شش.
Um halb elf abends. U در ساعت ده و نیم شب.
Um zwanzig Uhr. U ساعت هشت شب.
Um wie viel Uhr? U ساعت چند؟
In einer halben Stunde. U در نیم ساعت.
[tragbare] Uhr {f} U ساعت مچی
Taschenuhr {f} U ساعت جیبی
Sackuhr {f} U ساعت جیبی
Wanduhr {f} U ساعت دیواری
Damenuhr {f} U ساعت زنانه
Dienstzeit {f} U ساعت اداری
Bürozeit {f} U ساعت اداری
Zeiger {m} U عقربه [ساعت ...]
Arbeitszeit {f} U ساعت کار
Arbeitsstunde {f} U ساعت کار
Freizeit {f} U ساعت فراغت
Atomuhr {f} U ساعت اتمی
Ausgangssperre {f} U خاموشی در ساعت معین شب
Wie viele Minuten [Stunden] ? U چند دقیقه [ساعت] ؟
Wie spät ist es? U ساعت چند است؟
kleiner Zeiger {m} U عقربه کوچک [ساعت]
Armband {m} einer Uhr U دستبند ساعت مچی
Wecker {m} U ساعت شماطه دار
Stoßverkehr {m} U ساعت شلوغی ترافیک
großer Zeiger {m} U عقربه بزرگ [ساعت]
Berufsverkehr {m} U ساعت شلوغی ترافیک
Freistunde {f} U ساعت فراغت [در مدرسه]
gegen 3 Uhr nachts U تقریبا ساعت ۳ صبح
Friedhofsschicht {f} U شیفت سوم کار [در ۲۴ ساعت]
Wecken Sie mich bitte erst um 9 Uhr! U لطفا من را ساعت ۹ بیدار کنید!
retrograder Zeiger {m} U عقربه برگشت دهنده [ساعت ...]
Achtstundentag {m} U روزی هشت ساعت [کار]
Rotation {f} im Uhrzeigersinn U گردش در جهت عقربه ساعت
Wir mussten drei Stunden lang Schlange stehen, um hineinzukommen. U ما باید سه ساعت در صف می ایستادیم تا برویم تو.
eine Uhr aufziehen U ساعت مچیی را کوک کردن
Das Flugzeug nach ... fliegt um ... ab. U هواپیمای ... ساعت ... پرواز می کند.
den Zeiger voranrücken U عقربه ساعت را جلو کشیدن
Es ist acht Uhr morgens. U ساعت هشت صبح است.
gleitende Arbeitszeit haben U ساعت کاراداری متغییر داشتن
gleitende Arbeitszeit {f} U ساعت کاراداری که قابل تغییراست
Gleitzeit {f} U ساعت کاراداری که قابل تغییراست
Um welche Zeit schließt die Bank? U بانک ساعت چند می بندد؟
Um wie viel Uhr fährt der Zug ab? U ساعت چند قطار حرکت می کند؟
Ich möchte bis 9 Uhr in Aachen ankommen. U من میخواهم تا ساعت نه صبح به آخن برسم.
Ich bin um elf Uhr zwanzig zurück. U ساعت یازده و بیست دقیقه بر میگردم.
Je nachdem, wie spät wir ankommen ... U بستگی به اینکه ساعت چند ما می رسیم ...
eine Ausgangssperre verhängen U خاموشی در ساعت معین شب بر قرار کردن
[ständig] auf die Uhr sehen U [با بیحوصلگی] دائما به ساعت نگاه کردن
eine Uhr stellen U ساعت مچیی را تنظیم [میزان] کردن
Er soll um zehn Uhr ankommen. U او [مرد] قرار است ساعت ده برسد.
Rotation {f} entgegen dem Uhrzeiger U گردش مخالف جهت عقربه ساعت
Um welche Zeit macht die Bank auf? U بانک ساعت چند باز میکند؟
Es muss bis zehn Uhr fertig sein. U این باید تا ساعت ۱۰ آماده باشد.
Wie viele Stunden mit dem Auto? U چند ساعت با خودرو [طول می کشد] ؟
Wecken Sie mich um sieben Uhr, bitte. U لطفا من را ساعت هفت صبح بیدار کنید.
Was hat sich in dieser halben Stunde abgespielt? U این نیم ساعت چطور پیش رفت؟
Kann ich das Gepäck bis elf Uhr hier lassen? U می توانم بار سفر را تا ساعت یازده اینجابگذارم؟
ausstempeln [am Arbeitsplatz] U مهر ساعت را در آخر کارروی کارت زدن
einstempeln [am Arbeitsplatz] U مهر ساعت را در آغاز کارروی کارت زدن
Wie oft fährt er [pro Stunde, pro Tag] ? U آن [اتوبوس] چند بار [در ساعت. در روز] میرود؟
Wie viel für eine Stunde Stadtbesichtigung? U چقدر [می گیرید] برای یک ساعت گردش شهر؟
Um wie viel Uhr fährt er ab? U ساعت چند [قطار یا اتوبوس] حرکت میکند؟
Um wie viel Uhr ist Check-out? U ساعت چند زمان تخلیه هتل است؟
Der Repoter wurde am Kontrollpunkt mehrere Stunden lang festgehalten. U خبرنگار چندها ساعت در محل بازرسی معطل شد.
Kann er die Uhr ablesen? U آیا او بلد است زمان را از ساعت [دیواری] بخواند؟
Ich möchte morgen früh [mittag, abend] um ... Uhr abfahren. U من می خواهم فردا صبح [ظهر شب] ساعت ... حرکت کنم.
Ich möchte um 20 Uhr nach Essen abfahren. U من میخواهم ساعت هشت شب [قطارم یا اتوبوسم] به اسن حرکت کند.
Nach vier Stunden Fahrt wurde Faramarz müde und bat Mariam, ihn am Steuer abzulösen. U پس از چهار ساعت رانندگی فرامرز خسته شد و از مریم خواست با او عوض کند.
Der letzte Sprecher überzog um eine halbe Stunde. U سخنگوی قبلی نیم ساعت بیشتر از سهم زمانش صحبت کرد.
Die Kapazität einer Batterie wird üblicherweise in Milliamperestunden ausgedrückt. U ظرفیت باتری به طور معمول در میلی آمپر در ساعت بیان می شود.
Ab jetzt beginnt der Kurs eine halbe Stunde früher als gewohnt. U از اکنون به بعد کلاس نیم ساعت زودتر از [زمان] معمول آغاز می شود.
Schauen Sie nächste Woche wieder rein, wenn es heißt Happy Hour . U هفته آینده کانال [تلویزیون] را برای قسمت دیگری از {ساعت شادی} تنظیم کنید.
Recent search history Forum search
1das steckt ein Zettel
1من از دست تو ناراحت هستم
1salam man reza hastam سلام. من رضا هستم.
1كاش آنجا بودم
2ما قرار گذاشتیم که به آنجا برویم; wir haben beschlossen dort zu gehen (??)
2ما قرار گذاشتیم که به آنجا برویم; wir haben beschlossen dort zu gehen (??)
1hergehen
1خوشحال هستم از آشنایی با شما
1پیشنهاد
1übernahmeersuchen
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Deudic.com